فرويد ميگويد: « تمدن از آنجا آغاز شد كه انسان به جاي سنگ، كلمه پرتاب كرد.»
انگار انسان متمدن فهميده بود سنگها بهاندازه كافي دردناك نيستند و ديگر پاسخگوي پرخاشگري او نخواهند بود. كلمات متنوعتر از سنگها بودند، ميشد قبل از پرت كردن، انتخاب كرد كه چقدر دردآور يا ويرانگر باشند. از سنگها ميشد گريخت اما از كلمات نه.
درد سنگها و كبوديشان فقط تا چند روز باقي ميماندند اما كلمات ميتوانستند تا آخر عمر همراه روز و شب و خواب و بيداري باشند و چنان چسبنده و پنهان در گوشهاي از روانمان زندگي كنند كه دست هيچ رواندرمانگري در هيچ جلسه درماني به آنها نرسد. كدام سنگ چنين قدرتمند بود؟
ما سنگهايمان را پشت درهاي تمدن جا گذاشتيم، اما آموختيم كه چگونه آن حجم از خشونت و بيزاري و نفرت را در ابزار دقيقترمان كه كلمات بودند، بگنجانيم. ياد گرفتيم كه چطور گوشههايشان را تيز كنيم، لحن را به آن اضافه كنيم و طوري پرتابشان كنيم كه حتي به نظر پيام دوستي بيايند!
انسان متمدن امروز در برابر كلمات بيدفاعتر است چون ديگر سپري در كار نيست.
يادمان باشد قبل از پرتاب سنگها، به اين فكر كنيم كه هيچ انساني رويينروان نيست! حرف باد هوا نيست، حرف آسيب ميزند. حرف ميشكند ميكشد و زنده ميكند.
با همين كلمات به قول حميد مصدق «ميتواني تو به من زندگاني بخشي، يا بگيري از من آنچه را ميبخشي»
كلمات را بهدقت، بااحتياط و مشفقانه انتخاب كنيم.قبل از نوشتن و گفتن هر نظري چند ثانيه مكث كنيم و بعد دهانمان را باز كنيم
چهارشنبه ۲۰ آذر ۹۸ | ۱۵:۳۴ ۱۰۰ بازديد
تا كنون نظري ثبت نشده است